پسربلاو دختر طلا

آوای شیطون بلا

پرنسسم شما یه دختر خاله داری که تقریبا 6 ماه از شما بزرگتره ولی هزارررررررررر ماشالله خیلی بلاست اسمش آوا ست و شما خیلی ازش حساب میبری اخه اونم احساس بزرگتری میکنه برات چند شب پیش که خونه مامان راضی بودیم و برای افطار رفته بودیم شما از تو قندون یه قند برداشتی و گذاشتی دهنت و آوااااااااااااااااااااااااااااا   اومد و بهت گفت شالاااااااااااا (سارا) اند (قند) نخور و سریع از دهنت کشیدش بیرون و ما هم   کلی خندیدیم از قیافه تو که ترسیده بودی و مات نگاش میکردی  اینم یه عکس از این نفس خاله آوا خانوم  ...
17 آبان 1392

گل پسرم و یه محیط جدید

سلام سلام امروز اومدم با یه خبر خیلییییییییییییییی خوب و بزرگ امرووووووووووز امیرسهییییییییییییییییییییییییییل  جوجوی مامــــــــــــــــــــــــــــــــــــان  کلاس اولی شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا  عزیزم مبارکه گل پسرم بزرگ شدی قربونت برم  خدایـــــــــــــــا شکرت  خدایــــــــــــــــا اصلا باورم نمیشه  انگار همین دیروز بود که من خودم کلاس اولی شده بودم و با کلی ذوق صبح زود اول مهر سال70 رو با مامان راضی به مدرسه امیر اسلامی منطقه 14 فتم چه روز خوبی بود  وو چقدر ذوق داشتم هنوز برنامه هاشون رو کامل یادمه یه ادمی بود که لباس یه خرگوش تنش کرده بود و مجری برنامه بود و...
17 آبان 1392

اولین جمله کوتاه

خبررررررررررررررررررررر خبرررررررررررررررررررررررر خبرای خوب    امروز من و بابا حمید پیش هم نشسته بودیم و صحبت میکردیم که یه دفعه سارا با قمقمه داداشی اومد و همون جوری که قمقمه رو تکون میداد رو به من و باباش گفت آب پیده( آب بده) و من همین جوری یهو برگشتم نگاش کردم وگفتم چیییییییییی  سارا هم دوباره تکرار کرد و قمقمه رو تکون داد و گفت آبپیده آب پیده واییییییییییییی خیلی کیف داد به بابا حمید گفتم حمییییییییییییییییییید نگاش کن جمله گفت سارا میگه آب بده خیلییییییییی ذوق کردیم . خدایا شکرت شکرت که بچه هام مشکلی تو تکلم ندارن و به وقتش میتونن صحبت کنن خدایـــــــا ازت ممنونم . ...
17 آبان 1392

سارا و عصبانیت

امروز اومدم تا براتون از یه شیرین کاریه دیگه بگم از پرنسس سارا  دخمل ما وقتی میبینه کسی کار اشتباهی انجام داده و یا داداش امیر سهیل کار بدی کرده و ما داریم دعواش میکنیم اونم تا ما ساکت میشیم شروع میکنه به دعوا کردن اول لبهاش رو میده جلو و بعد شروع میکنه دی دد اده دی دده دی ددو و بعد یه دفعه میگه هاپ هاپ یعنی هاپو بیاد بخورت  و دوباره شروع می کنه با دتکون دادن دستاش و اوردن لبها به جلو و گفتن دی دده و داداش دی دو و.......... هاپ هاپ  و ببخشید مامانی که داداش اصلا از شما حساب نمیبره و این جوری میشه   آخه قربونت برم هم قیافت خیلی خوردنی میشه وقتی عصبانی میشی که به حای اخم کردن لبهات رو میدی جلو و ابروهات رو میدی با...
17 آبان 1392

سفر به رامسر

سلام اول معذرت خواهی میکنم به خاطر این فاصله ای که تو آپ کردن وبلاگ افتاد . علت هم فقط مدرسه رفتن گل پسر و زیاد شدن کارهای من بوده .   جونم براتون بگه هفته پیش یه سفر دو روزه به شهر رامسر داشتیم به همراه ویدا جون و همسرش و نی نیه خوشگلش وانیا جون و خوانواده همسرش . چهارشنبه بعد از ظهر راهی سفر شدیم و شب به رامسر رسیدیم یه ویلای خوشگل روبه روی دریا دریا به حدی تمیز و آبی بود که همه موجوداتی که توی دریا بودن کاملا پیدا بود و امیر سهیل خان مداااااام مشغول گرفتن اونها با یه آبکش بود و دو روز که اونجا بودیم رو با همون ها سرگرم بود و یا پروانه و حلزون ها این جوری روز پنج شنبه رو به شهربازی و تلکابین رفتیم و البته به خاطر سردیه هوا...
17 آبان 1392

ایمیلی از طرف خدا

ایمیلی از طرف خدا نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها سوگند  به  روز  وقتی  نور می گیرد  و به شب  وقتی آرام  می گیرد که من نه تو را رها  کرد ه‌ام و نه با  تو دشمنی کرده‌ام( ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)  و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4)  و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو  قدرتی نداشته ام(انبیا 87)  و  مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم  شدی که گمان بردی  خودت بر همه چیز  قدرت داری. (یونس 24)   ...
17 آبان 1392

امیر سهیل و انار

دیروز جوجو تو مدرسه آموزش درس ا (با فتحه ) داشت و قرار شده بود من براش اناز درست و برای بچه های کلاسش ببره خیلی ذوق داشت و من شب قبلش براش درست کرده بودم و صبح با ذوق فراوون با خودش برد این یه نمونه انار از 36 تا       انار کل کلاس انار سارا که حساااااااااااااااااااابی پوست مامان رو کند تا مامان اونا رو درست کنه و البته یه دور همه رو تاپ سوار کرده و تاپ تاپ عباسی رو براشون خوند .و من مداااااام یاد شعری که مامانم برای خواهرم میخوند وقتی که من مدرسه میرفتم و خواهرم هنوز به سن مدرسه نرفته بود می افتادم و میخوندم براش میرم مدرسه میرم مدرسه جیبام پره فندق و پسته کوچولوی من غصه میخوره   که نمیتونه ...
17 آبان 1392

امیر سهیل و درس علوم

چند روز پیش امیر سهیل جوجو باید تو دفتر علومش عکس موجودات زنده و غیر زنده رو میکشید .منم کنارش بودم که اگر سوالی داشت کمکش کنم دیدم شروع کرد به کشیدن یه کادر مثلا مستطیل البته کج و معموج بهش گفتم مامان باید موجود زنده رو بکشیا این چیه و خیلی محکم و حق به جانب گفت میدونم صبر کن خودم بلدم چی بکشم منم گفتم باشه بکش و بعد شروع کرد دوتا ادمک توی اون کادر کشید من با عصبانیت گفتم این قاب عکسه؟ گفت آره گفتم پس زنده نیست گفت همونه که بالای تخته کلاسمونه ومن گفتم عکس امام خمینی رو میگی اون عکسه و زنده نیست باید جون داشته باشه گفت میدونم اون خمینی مرده ولی اون یکی امام کنارشه زندست هر روز تلویزیون هم نشونش میده و من و بابا حمید ترکیدیم از خنده قربون او...
17 آبان 1392

سری سوم عکسهای جوجو ها

سارا در مراسم شیرخوارگان حسینی جوجوها و پاییز خرید با جوجوها و خستگیه فراوووووووووووووووووووون       سارا و نقاشی روی بند رخت سارا و فوضولییییییییی     ...
17 آبان 1392